وبگاه مالی بنیان مرصوص طرح ملی سپهرایرانی

سلامی به وسعت آسمان به تمام جوانان ایرانی

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

تراشیدن یا نتراشیدن، مسأله این است!/حتما بخوانید
اسفراین / سپهر آئین
اسفراین / سپهر آئین - تراشیدن یا نتراشیدن، مسأله این است!/حتما بخوانید

ریشی که ما مردها در می آوریم چیزی است که برای خیلی ها مسأله است. بعضی ها می تراشند بعضی ها با ماشین می زنند بعضی ها بلند می کنند، برخی از روی عقیده آن را نمی تراشند، برخی از روی سلیقه.
اما من همیشه داستان برخورد پیامبر با دونماینده ی امپراطوری پارس برایم جالب بود که فرمودند خدای من به من دستور داده سبیل را کوتاه کنم و ریش را بلند بگذارم.
همیشه سعی کردم این موضوع را فراموش نکنم که رضایت خدا مهم تر از رضایت مردم است. هرچند گاهی ظاهرا ضرر هم به آدم می رسد که برایتان تعریف خواهم کرد.

وقتی ریش درآوردم
پیش دانشگاهی بودم و تازه ریش کم پشتی در صورتم سبز شده بود. دوستی داشتم که قد خیلی کوتاهی داشت ولی ریش درست و حسابی داشت. مسخره ام می کرد و میگفت مورچه روی صورتت بکسباد میکنه (لیز میخوره). بالاخره ما هم ریش درآوردیم و از آن موقع همیشه ریش بلند داشتم البته در دوران جهالت جوانی یکبار پروفسور شدم و چند بار هم ریشم را خیلی کوتاه کردم.

سود و ضرر ریش در مملکت
در ایران ریش داشتن ما برایمان سودی که نداشت باعث اخم و انزجار یک سری از مردم از ما می شد. فکر می کردند مامور یا بسیجی هستیم! یادمه خواهر زاده ی یک ساله ام بغلم بود و در تاکسی نشسته بودم. یک خانم با دخترش رد می شدند. (تاکسی در ترافیک ایستاده بود) دخترخانم به مادرش گفت: مامان نیگا کن این بچه هه چقدر خشکله! مادره که به قول معروف، بد حجاب بود تا چشمش به من و بچه افتاد یهو انگار شمر رو دیده چنان اخم کرد و اوقاتش تلخ شد که دلم براش سوخت! قشنگ شنیدم به دخترش گفت: اه! از این بسیجی هاست!
در سربازی هم که ریش را باید کوتاه و آنکادر می کردیم. یک بار روز جمعه ای که نگهبانی داشتم، یه دژبان عوضی که از ریش بدش می اومد گیر داد به ریشم که این پروفسوریه!! نذاشت برم تو. میگفت برو سلمونی درستش کن! آخه نامسلمون ساعت 5 و نیم صبح از کجا سلمونی گیر میاد! راهمون نداد که نداد! رفتم یه گشتی زدم و کلی دعا و نذر و نیاز کردم، برگشتم یکی دیگه وایساده بود، رد شدم مثل آدم رفتم تو.

ریش در لبنان
تا اینجا فهمیدید که ریش ما سازمانی نیست که بریم خارج فرقی بکنه. در لبنان ریش خیلی احترام دارد و به مرد ریش بلند می گویند حاج (همون حاجی خودمون البته بار معنایی اش خیلی مثبت تره). مردم هوای ما رو دارند و خوب تا می کنند، سلام می کنند، تحویل می گیرند، کمک می کنند.
از آن طرف وقتی از بین محله های سلفی ها رد میشوم انتظار سالم بیرون آمدن را ندارم! خب شاید من اولین قربانی برای راه افتادن جنگ شدم! سلفی های آدمکش علنا می گویند خدایا افتخار شهادت در راه نابودی حزب الله را به ما بده!! قیافه ی ما هم حزب اللهی، یهو من رو بگیرند، جیبم را که خالی کنند و ببینند ایرانی هم هستم، سر بریدنم حتمیه!
آرزو داشتم توسط رذل ترین دشمنان خدا (صهیونیستها) کشته بشم که ظاهرا امکانش نیست! نماینده هاشون (سلفیها) اینجا خدمتمون میرسند!
یکی نیست بهشون بگه بابا بیشتر حزب اللهی ها قیافه شون مشخص نمیکنه. اصلا ریش ندارند خیلی ها!

نظرات یک ایرانی ساکن لبنان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۲ ، ۲۲:۰۶
محمد توانگر

در حکمت 150 نهج البلاغه امیر المومنین داریم یُحِّب ُّالصالِحینَ ولایعملُ عَمَلَهُم ویُبغِضُ المذنبین وهواَحدَهم... این سخن خطاب به افراد خشک مقدس هست. افرادی که صالحین را دوست دارند اما عمل های آنها را انجام نمی دهند. مثلا عشق به آیت الله بهجت و یا علمای اخلاق یا شهدا و ... که واقعاً هم اون هارو دوست دارن ولی ولایعملُ عَمَلَهُم موقعی که نوبت سبک زندگی این بزرگوران می شود خیلی با سبک زندگی آنها کاری ندارند و حضرت می فرمایند اینجوری نباش و واقعاً اگر دلداده این آدم های بزرگ هستی در عمل از آنها الگو بگیر و می فرمایند ویُبغِضُ المذنبین َ وهواَحدَهم... یعنی اون آدمی نباشید که بغض داشته باشید به گناه کاران اما خودشما یکی از گناه کاران باشید. این درست بر می گرده به همه ما بچه مذهبی ها که گاهی اوقات چنان به یک آدم گناه کار نگاه می کنیم که خداوند هم نگاه نمی کنه مثلاً میگیم فلان فلان شده پس فطرت یا این جرثومه کثافت و... که باید دقت کنیم که اینجا منظور بغض به گناه کاران هست نه ظالمین ولی بغض به ظالمین داشتن اساس دین هست. کی میتونه بگه که به غیر از ائمه معصومین و بندگان خاص تو حیطه گناه وارد نشده؟ گاهی وقت ها یکی گناه و نقصش عیان هست مثل یه خانومی که ظاهرش درست نیست ولی گناه و نقص ما درون ماست مخصوصاً بچه مذهبی ها که حتی تو دعا ها داریم که خدایا اگر مفتضح کنی مرا حتی آسمان به من لعن می کند و مردم برای تشیع جنازه من نخواهند آمد. اگر ما یک نگاه خراب به آدم ها داشته باشیم نمیتونیم برای آدم ها کار فرهنگی بکنیم.

ترس از خشک مقدس ها

نمونش خودم که از خانواده مذهبی بودم هیچ هنری نکردم حالا یکی تو یک خانواده بزرگ شده که هدایت توش نبوده و تا چشم باز کرده ماهواره بوده و ...  و وقتی به چنین آدم هایی می رسیم چنان عصبانی می شیم و خون جلوی چشای مارو میگیره که که به این موضوع فکر نمیکنیم که بابا اصلاً به این بنده خدا هدایت نرسیده. اینجور آدم های خشک مقدس تنها چیزی که از دین پیغمبر دیدن یه کتاب دینی مزخرف مدرسه بوده که واقعاً همه ماها ازش زده ایم که نه زیبایی های دین رو توش نشون میدن نه معرفت نه محبت و اصلاً اومدن دین رو از همه چیز ها جدا کردن. شاید خیلی ها ظاهرشون بد باشه اما شاید به انقلاب و اعتقادات از ماها پایبندتر باشند. خب ما باید با دید دلسوزی با این ها صحبت کنیم و کم کم بیاریمشون تو خط. هروقت ما از روی دلسوزی به سمت آدم ها رفتیم اون موقع هست که موفقیم...

پ,ن: مردی از اهل شام که تحت تأثیر تبلیغات زهرآگین معاویه نسبت به اهل بیت (ع) قرار گرفته بود، وقتی امام حسین (ع) را دید، شروع به فحش و ناسزا گفتن به امام کرد، امام حسین (ع) همچنان ساکت بود تا اینکه فحاشی مرد شامی به پایان رسید؛ امام رو به وی کرده فرمود: «ای پیرمرد! گمان می کنم که غریب هستی اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم، اگر راه گم کرده ای نشانت می دهیم، اگر گرسنه ای، سیرت می کنیم، اگر نیازمندی، تو را بی نیاز می کنیم. » مرد شامی، ساکت و مبهوت به چهره ی امام نگاه می کرد و متحیر ماند که چه بگوید و چگونه عذرخواهی کند در پایان، با شرمساری گفت: خدا خود می داند که رسالت خویش را در کدام خاندان قرار دهد.


                                                              به نقل از معبر سایبری فندرسک

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۲ ، ۱۰:۲۷
محمد توانگر